00-01-36

ساخت وبلاگ


«عشق یعنی ، حالت خوب باشه ...»



کل مسیر برگشتو داشتیم چرت وپرت میگفتیم و حرف سر آینده و بچه هامون و حرفایی که قرار بود بهشون بزنه بود و چیزایی که آقایی تعریف میکرد و من از شدت خنده کف ماشین غلت میزدم . بهش میگم به بچه هامون میگم اینجوری در موردشون حرف میزدی قبل اینکه به دنیا بیان :| به مقصد نزدیک که میشیم بهم میگه : واقعنی میخوای بهشون بگی من درموردشون این حرفا رو زدم ؟ :( میگم آره تا آبروت بره بفهمن باباشون دوستشون نداره :)) بهم میگه خیلی نامردی :دی 
تو پارکینگ که بودیم از پله ها میومدیم پایین و منم به خاطر وضع داغون پام مجبورم اروم اروم بیام آخاهی جلو میرفت که من خودمو انداختم رو کولش و اونم تعادلشو از دست داد و دوتایی با سرعت پله ها رو رفتیم پایین و خوردیم تو دیوار پاگرد :)) خیلی خندیدیم که یهویی رو میکنه بهم و میگه : «مـــا خیلی خوشبختیم » با لبخند رضایت جوابش میدم :) که ادامش میگه : تو از همه ی زن قبلیام هم بهتری :| :)) 


یادم باشه ، بچه هام کـ بزرگ شدن بهشون بگم باباشون تنها مردی بود کـ باعث شد فکر کنم فرشته ها مرد هم میتونن باشن ! :)



فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی...
ما را در سایت فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farhad otaghetanhaeiman بازدید : 174 تاريخ : چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت: 16:24