سازمان محیط زیست شاهد کشتار خاموش

ساخت وبلاگ


 
خبر با وجود ابعاد فاجعه اما با تیتر کوچکی در پستوی روزنامه‌ها منعکس شده است: <در اثر آلودگی هوای تهران میانگین عمر هر شهروند تهرانی ۵ سال کم شده است.> دریافت کننده چنین خبری اگر تنها چهار عمل اصلی را بداند نتیجه ضرب و تقسیمش به تنهایی می‌تواند قامت فاجعه را بر دیدگان نم‌آلود دلسوزان این آب و خاک ترسیم کند.

اگر تنها ۱۲ میلیون نفر را (بدون در نظر گرفتن وضعیت نسبتا مشابه در دیگر شهر‌های بزرگ کشور) در معرض این بحران در نظر بگیریم و میانگین عمر را هم خوشبینانه ۶۰ سال فرض کنیم تنها برای نسل حاضر در ابرشهر تهران باید شاهد مرگ یک میلیون نفر از هموطنان خود باشیم. ‌ برای آنان که سال‌ها است کابوس زلزله در تهران آزارشان می‌دهد باید با بغضی در گلو گفت که متاسفانه این زلزله سال‌ها است در قالب آلودگی هوا و بدون هیچ لرزشی از مردم مظلوم ما جان می‌ستاند. مگر قرار بوده است در صورت رخداد زلزله انتظار چقدر تلفات انسانی داشته باشیم؟ در آموزش‌های پدافند ملی، انواع آژیرهای خطر را در هنگام تجاوزهای هوایی یا موشکباران به مردم می‌آموزند همان‌گونه که در ایام جنگ تحمیلی هشت‌ساله اینگونه شد. ‌
پرسش در این است که سازمان موسوم به حفظ محیط زیست در این مرگ خاموش صدها هزار از مردم بی‌گناه کشورمان و با وجود آنکه صدای آژیر آمبولا‌نس‌ها بین منازل، بیمارستان و آرامگاه به‌طور ممتد حکایت از وقوع خطر می‌دهد چه نقش بازدارنده‌ای ایفا می‌کند؟ آیا ابعاد این کشتار خاموش از تلفات انسانی جنگ هشت ساله تحمیلی بر ملت ایران بیشتر نیست؟
به یاد داریم در ایام جنگ، رزمندگان سلحشور ما با بذل جان شیرین خود به دشمن متجاوز درسی از استقامت و از خود گذشتگی یاد دادند تا دیگر بار هیچ خصمی را یارای آن نباشد که چشمی به این آب و خاک که قرن‌ها است با خون شهدایش تطهیر می‌شود بیفکند. به راستی سازمان نحیف حفظ محیط زیست و مدیریت آن در این کشتار خاموش جز چند اطلا‌عیه و هشدار کم مخاطب چه ترفندی و برنامه‌ای برای مقابله داشته و دارد؟ ‌
اگر تنها کارکرد مدیریت سازمان حفظ محیط زیست را در چگونگی رویارویی با این پیامد مرگبار مورد ارزیابی قرار دهیم به خوبی می‌توانیم عدمکفایت را دریابیم اما متاسفانه ابعاد این بی‌مدیریتی بیش از قربانیان نسل حاضر و نه‌تنها در تهران که همه کشور است. اگر قرار باشد زنجیره قربانیان نسل‌های آینده کیفرخواست غفلت یا تخریب آگاهانه تاثیرگذاران در این نابودی محیط زیست و در راس آنان سازمان متولی آن را امضا می‌کردند چه‌بسا باید پاسخگوی انبوه میلیاردی از شکایت‌کنندگان می‌بودند؛قربانیانی که نه مال‌باخته که جان‌باخته این غفلت بزرگ هستند. آیا سازمانی که در واکنش منطقی به پرونده‌های ساده آلودگی یک کارخانه ساده عاجز است می‌تواند به این مرگ جمعی پاسخ دهد؟ ‌
اکنون برخی خبرگزاری‌ها خبر می‌دهند که ابهاماتی از سوءمداخله و فعالیت اقتصادی برخی نزدیکان ریاست سازمان حفاظت محیط زیست دولت نهم، مدیریت ایشان را مورد تردید قرار داده و احتمال جابه‌جایی وجود دارد. در شرایطی که انبوه این مرگ خاموش، روند تخریب بی‌محابا و دورنمای نگران‌کننده آینده نتوانسته است کارکرد‌های ضعیف این سازمان را در نگاه صاحبان تصمیم و نظارت بکشاند آیا از اینکه مسائل حاشیه‌ای مربوط به مداخلا‌ت همسر ایشان پرده از این غفلت عمومی برمی‌دارد نباید رخدادی مثبت تلقی شود؟ ‌
متاسفانه نسل ما بر شاخه نحیف و آسیب‌پذیر حیاتش نشسته و از بن می‌برد و آنچه در دولت نهم می‌بینیم نه بازدارندگی که سرعت دادن به این بریدن بوده است. از مواضع رئیس‌جمهور در آرزوی جمعیت بیش از ۱۲۰ میلیونی کشورمان گرفته تا ده‌ها پروژه ظاهرا توسعه‌ای، همه و همه بیانگر درک نامتناسب مسوولا‌ن از اهمیت بستر حیات است. همبستگی نامیمون وزارت جهاد کشاورزی و سازمان مزبور در سکوت و چه‌بسا تشویق این توسعه‌های مخرب می‌تواند چشم‌اندازی موحش‌تر از مرگ یک میلیون انسان را ترسیم کند. ‌
راستی وقتی که در استان گیلا‌ن درختان چند صد ساله را به بهانه مبارزه با خرافه‌پرستی ریشه‌کن می‌کنند تا غفلت خود را در تعلیم مردم بپوشانند کجا بودند رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و رئیس سازمان جنگل‌ها و مراتع که باید محافظ درختان باشند؛ درختانی که هزاران سال بی‌مهری نتوانسته بود آنان را از بن برکند اما بی‌مهری دولتمردان و دولت‌زنانی که با شعار مهرورزی بر سر کار آمده بودند آنها را هم ریشه‌کن کرد! ‌
خبر‌ها هر روز از شتاب دادن بر این روند تخریب حکایت می‌کند و بر این شگفتی‌ها می‌افزاید. اما دریغ از یک پاسخگو که به پرسش‌های بی‌شمار دلسوزان نگران در عرصه حیات این آب و خاک پاسخ دهد که به کجا می‌رویم؟ در اینجا تنها به اشاراتی محوری، از مواردی از ناکارایی‌ها و حلقه‌های مفقوده سازمانی می‌پردازیم که مدعی و قرار است، بستر حیات کشورمان را از گزند تخریب برای نسل‌های آتی برهاند و حفظ کند: ‌
- فقدان طرح جامع برای حفاظت از اکوسیستم‌های متنوع کشور و نیز خلا‌ء راهبرد‌های مناسب: به عنوان مثال در شرایطی که در بسیاری از کشور‌های صنعتی و پیشرفته راهبرد حفاظت از محیط زیست به مفهوم حراست از کل زنجیره حیات بوده و انسان نیز جزیی از این زنجیره به شمار می‌آید اما در سیاست‌های سکوت و انفعال این سازمان تنها انسان و آن هم انسان نسل فعلی محور این حفاظت است (گرچه مرگ خاموش شهروندان در تهران نشان می‌دهد که آنها به نسل فعلی هم پایبند نیستند.) ‌
- عدم توجه به آموزش‌های عمومی و مشارکت دادن کل جامعه در حراست از بستر حیات خود.
- خلا‌‡ و بی‌عنایتی سازمان در فعالیت‌های تحقیقاتی در خصوص محیط زیست: در این رابطه بسیاری از برنامه‌های بررسی، پایش و تحقیقاتی به متخصصان خارج از سازمان داده می‌شود در شرایطی که حتی هسته‌های تخصصی کافی و صلا‌حیتدار در سازمان برای نظارت صحیح در چگونگی این مطالعات وجود ندارد. ‌
- در شرایطی که بحران‌های مخاطره‌آمیز از قبیل آلودگی هوا و... به عنوان چالش‌های فراروی سازمان محسوب می‌شود رئیس سازمان حفاظت محیط زیست راه رویارویی با انجمن‌های علمی و متخصصان این مرز و بوم را برمی‌گزیند و در موارد متعددی خود را درگیر مسائل حاشیه‌ای و فرعی می‌کند. از جمله اینکه در سه سال گذشته مدیریت سازمان با صرف وقتی گزاف به تدوین لا‌یحه ایمنی زیستی برای محدودیت محصولا‌ت تراریخته و ارائه آن به مجلس شورای اسلا‌می پرداخته و پس از این مدت طولا‌نی به محض برطرف شدن معایب ویرانگر این لا‌یحه در مجلس شورای اسلا‌می توسط نمایندگان مردم که از جوامع علمی هم مشورت طلبیده بودند همین لا‌یحه را از مجلس باز پس گرفته است. پاسخگوی این همه اتلا‌ف وقت معاون رئیس‌جمهور و ده‌ها مدیر ارشد نظام طی سه سال گذشته کیست و چه کسی باید هزینه ندانم‌کاری‌ها و عدم تشخیص صحیح اولویت‌ها از سوی مسوولان سازمان حفاظت محیط زیست را بدهد؟
- پیچیده شدن مدیریت و دوایر سازمان در تارعنکبوت دیوان‌سالا‌ری و قوانین دست و پاگیر و بعضا خودساخته، نیروی بسیاری از آن را مصروف تشکیل پرونده‌های قطوری می‌کند که اکثرا به عدم حاکمیت سازمان در عرصه‌های حفاظت شده و در نتیجه تسلط متجاوزان به محیط زیست منجر می‌شود. ‌
- سازمان حفاظت محیط زیست با تشریک مساعی وزارت جهاد کشاورزی در تمامی پروژه‌های اجرایی که به نابودی و آسیب‌هایی به محیط زیست منجر می‌شود نه بازدارنده که صیقل‌دهنده این چرخه معیوب عمل کرده است. ‌
از انبوه مثال‌ها می‌توان به آسیب‌های جبران‌ناپذیر در نوار حاشیه دریای مازندران در سه استان شمالی، تخریب‌های جبران‌ناپذیر در بسیاری از مناطق حفاظت‌شده و پارک‌های جنگلی از جمله گلستان، تالا‌ب انزلی، بحران نابودی دریاچه ارومیه و میگو‌های اختصاصی آن، اکوسیستم مرجان‌ها در استان هرمزگان و... اشاره کرد. اگر بر فرض محال بتوان بخشی از این صدمات را جبران کرد آیا این مدیریت می‌تواند پاسخگوی شهروندان بی‌گناهی باشد که در شهر تهران از حق حیات خود محروم و به جای غنودن در کنار خانواده در بهشت زهرا آرمیده‌اند؟
فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی...
ما را در سایت فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farhad otaghetanhaeiman بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت: 15:31