درس هایی برای زندگی

ساخت وبلاگ
یادمه یه روز که نامزد بودیم از کامی پرسیدم : بالاترین خواسته ت از زنت تو زندگی چیه؟ چی میتونه تورو همیشه خوشحال نگه داره؟ کمی فکر کرد وگفت : اینکه همیشه همه جا بهتر از من باشی.... (منظورش بیشتر اخلاقی بود )

در جا فهمیدم که شوهرم جواب زیرکانه ای به سوال ساده ی من داد! یادمه لال شدمو چیزی نگفتم.... عمیقا منو توفکر برد.احساس مسولیت سنگینی کردم.....حس کردم برای همیشه از پسش بر نمیام...... ودیگه بحث عوض شد.... 5 سال از اون روز میگذره و من یادم نرفته اون حرف یا انتظار همسرم رو....

اونروز نمی دونستم شوهرم چیزی رو به من گفت که هرگز در توان خودش نیست.....
حالا تو زندگیمون هرجا که به نقطه کوری می رسیم من دچار تناقض و سردرگمی میشم .... با خودم فکر میکنم نکنه هنوز به اندازه کافی از اون بهتر نشدم..... شاید وظیفه ی منه که به عنوان یک زن نقش بهتری تو زندگی ایفا کنم....
شاید اگه من آدم بهتری بشم اون هم تغییر بهتری میکنه..... شاید این منم که باید تاثیر بهتری با رفتار بهترم روش داشته باشم..... شاید.... شاید.... شاید....
چهار پنج ساله با این شایدها تنش دارم ..... خیلی وقتا خودمو با این شاید ها دچار عذاب وجدان کردم..... با این شاید ها نازها کشیدم.... با این شاید ها گذشت ها کردم..... تحمل ها کردم.... تردیدها داشتم..... حتی دچار خود کم بینی و ترس هم شدم..... ولی اشتباه می کردم....
من فقط او رو متوقع تر کردم.... تنبل تر کردم.....مغرور تر کردم...... کاری کردم که زحمت درست کردن خرابی هاش رو به خودش نده..... چون من یک تنه جور فاصله های بینمون و خلاء های زندگیم رو کشیدم.....
نمیخوام از شوهر عزیزم دیو بسازم..... اون هیولا نیست.... اتفاقا انسان خوبیه..... من هم دوستش دارم.... حسن های زیادی داره.... مرد ایده آلی برای زندگیه..... قلب رئوفی هم داره.....
ولی برای ساختن یک رابطه سالم و صحیح با همسر خیلی دچار مشکل می شه..... تا وقتی که همه چیز خوبه که خوبه! اما به محض خراب شدن، کم میاره.... درست کردن بلد نیست..... مثل طفلی که تازه راه افتاده بعد ازچند قدم می افته و بلند نمیشه..... گریه میکنه تا یکی بیاد بلندش کنه..... تو رابطه با همسر خلاقیت نداره.... ایده نداره.... فعال نیست.... منفعله .....شجاعت خراب کردن و تلاش دوباره رو نداره..... فکر میکنه اگه خراب شد دیگه دنیا بآخر رسیده و مردانگیش زیر سوال میره که نتونسته درست کنه. دست از تلاش برمیداره.....
کلا ضعف داره....
ومن: خسته ام.... ! از ناز کشیدن ها.... گلایه ها..... توصیه ها.... گریه ها....حرف زدن ها... از اینکه بهش بگم تو رابطه درستی با من نیست...
این روزها با اون فقط سکوت دارم و سکوت.... چیزی نمیگم..... حرفی گلایه ای مثل گذشته ها ندارم.... منتظره مثل همیشه با نوازشی لبخندی نازکشیدنی همه چیز رو من درست کنم ولی نمیکنم.....
خودم کردم.... باید به اندازه 5 سال راه اشتباهی که رفتم صبور باشم تا رو پاهای خودش بلند شه...تا سر ریسمان این رابطه رو اون هم به دست بگیره.....
نمیخوام نقش زن مظلوم رو تو زندگیم بازی کنم..... اصلا نقشی نمیخوام بازی کنم.... فقط میخوام طبق غریضه خودم یه زن باشم.... یه زن معمولی..... من هم دلم میخواد گاهی شوهرم منو شرمنده کنه.... گاهی اون ناز منو بکشه... گاهی اون فکرو خلاقیتش رو بکار بندازه ......دلم میخواد گاهی تلاشش رو برای بهتر شدن رابطه ببینم .... شاید اینطوری بیشتر قدر بدونه و کمتر خرابکاری کنه....


ما هم یه زوجیم مثل خیلی ها..... هر کدوم اشتباه خودمونو داریم.... ولی خوب زندگی به آدم درسهای زیادی میده.... من درس خودمو گرفتم.... حالا نوبت اونه....

فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی...
ما را در سایت فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farhad otaghetanhaeiman بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت: 13:07