هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع

ساخت وبلاگ
1392/6/30

فردا صب ساعت 8 مدرسمون واس کلاس اولیا یا همون هفتمیا یا همون دبریستان دوره اولیا جشن داشتم 

جشن جوانه ها (اووق) منو دوتا از دوستای دیگم که یکیشون دوس صمیمیم یا همون نیکو که میگه صدام کنین نیلو

اون یکیم اسمش فرزانس قرار بود ساعت 7و نیم را بیافتیم بریم مدرسه که تا 8 اونجا باشیم دقیقن  همون شب باس با صورت برم تو سرامیکای هالمون و صورتمم کبود شه جوری که انگار کتک خوردم 

این از این  ساعت 12 شب  باید ساعتو میکشیدیم یه ساعت عقب دیگه ما یادمون رف

فردا فرزانه خانوم که ساعت هفت و نیم جدید باس میومد اما هفت و نیم و قدیم اومد ینی ساعت شیش و نیم جدید منم خاب بودم خودمم یادم نبود که امروز ساعتا رو کشیدن عقب و خلاصه تند تند آماده شدمو رفتیم  در خونه اون یکی دوستمون اون یادش بود خواب بود هنو خلاصه نشستیم تا ساعت هفت و نیم بعد رفتیم مدرسه اما مدرسه و بعدشو میذارم تو روز بعد 


فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی...
ما را در سایت فروش انواع ساعت مچی ، لوازم آرایشی بهداشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farhad otaghetanhaeiman بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 9 مهر 1392 ساعت: 21:34